دید اجتماعی در طرح‌ فرانک لویدرایت

دید اجتماعی در طرح‌ فرانک لویدرایت

تمرین معماری و دید اجتماعی در طرح‌های اولیه‌ی
فرانک لوید رایت گوندولین رایت
ترجمه‌ی لادن مصطفی‌زاده

فرانک لوید رایت (Frank Lloyd Wright) به عنوان فردی مصمم به تصویر کشیده می‌شود؛ مردی که معتقد است «دموکراسی تنها با نبوغ می‌تواند زندگی کند و نفسِ آن در فردیت است1»2. با این حال، این فردگرایی نباید به عنوان تصدیق استقلال کامل خود، تلقی شود. رایت مانند همه‌ی مردم در یک اجتماع قرار داشت و تمام ماتریکس‌های (Matrices)3عمومی و حرفه‌ای، به طور قابل توجهی بر پیشرفت او به عنوان یک معمار تاثیر می‌گذاشت. وضعیت نابغه‌ی انفرادی که او (رایت) آن را ترویج کرد و عمدتا مورخانِ معماری آن را تایید می‌کنند را نمی‌توان بدون صلاحیت پذیرفت. این هنرمند به ‌ویژه در دهه‌های ابتدایی فعالیت‌اش، دنیای اطراف خود را درگیر کرد و دنیای اطراف نیز به نوبه‌ی خود، او را درگیر خود کرد. همانطور که همه ما می‌دانیم، رایت معتقد بود که آن مکان مهم است، با این کار، او به چیزی بیش از محیط طبیعی اشاره کرد؛ منظور او، زندگی اجتماعی شهری و تبادل افکار عمومی نیز بود. به عنوان مثال در یک سخنرانی در سال 1918 در زمانیکه رایت از همکاران سابق خود جدا شده بود، اصرار داشت که در کارگاه بزرگی مانند شیکاگو (Chicago) این قدرت خلاق جوانه می‌زند.4» او در ادامه از شاعران و نمایشنامه‌نویسان مشهور آن شهر، مربیان و روزنامه‌نگاران نسل خود و همه‌ی مردان و زنانی که او را تحسین می‌کردند، تمجید و تشکر کرد. رایت اعلام کرد که هر یک از این افراد به دنبال این هستند تا الهام خود را بر حسب شخصیت، نیاز زمان خودشان و مردم زمان خودشان بیان کنند و کار او از این جهت کمتر جهانی نیست.5»
می‌توان کاری را برای خود رایت انجام داد که در قدردانی از جان دیویی (John Dewey)6، جِین آدامز (Jane Addams)7، کارل سَندبرگ (Carl Sandburg)8 و دیگران خواستار آن شد؛ به این معنا که دستاوردهای بسیار شخصی و نوآورانه‌ی خود را در بستر بزرگتر فرهنگی که در آن زندگی و کار می کرد، قرار دهد. اظهارات اصطلاحی رایت، ساختمان‌هایش و مشارکت‌های عمومی‌اش، الگوهای مشخصی از رابطه با زندگی فرهنگی شهری را آشکار می‌کند. این کار فراتر از ارزیابی فردی است زیرا پیش‌بینی‌ها و پژواک‌ ایده‌های او هم در فرهنگ عامه و هم در قانون معماری رایج آن زمان، شایسته‌ی توجه است. این رویکرد که بر روش‌های اخیر تاریخ فرهنگی متکی است، علاوه بر مطالعات معماری در تلاش برای تحلیل و قرار دادن رایت در حوزه‌ی عمومی است9. همانطور که رایت در سخنرانی خود در سال 1918 اظهار داشت، این موضوع باعث می‌شود که هنرمند، فردی کم‌تاثیرگذار نباشد و گاهی حتی تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد. رایت در زندگی‌نامه‌ی خود اعلام کرد که «کتاب واقعی، بین خطوط است، این در مورد هر کتاب واقعی که با فرهنگ سروکار دارد، صادق است10».11 یکی از راه‌های خواندن بین خطوط، بررسی طرح‌های رایت در ارتباط با نقاط تماس خاص او با حرفه‌ی معماری و فرهنگ عمومی شهرهایی است که در آن کار می‌کرد. با نگاهی به اولین مرحله‌ی اصلی حرفه‌ی او (دوره‌ای که عمدتا بر شیکاگو بین سال‌های 1893 و عزیمت او به ژاپن و کالیفرنیا در سال 1916 متمرکز بود)، در واقع می‌توان یک شخصیت عمومی خوش‌بیان و بسیار درگیر (در محیط‌های عمومی) را تشخیص داد. ابعاد عمومی کار رایت در سه حوزه‌ی متمایز اما مرتبط با هم، قابل بررسی است:
• حوزه‌ی اول
اولین مورد، روابط رایت با محیط فرهنگی بزرگتر شیکاگو و غرب میانه‌ی مترقی در اوایل کارش است. او از گروه‌ها و سازمان‌های مختلف مرتبط با شهرها و به ویژه خانه‌ها که در آنجا رونق داشتند، چه آموخت؟ چرا او به نوبه‌ی خود به دنبال آموزش این گروه‌ها در مورد ایده‌های خود در مورد نقد معماری، تئوری‌های آموزشی و فلسفه‌ی سیاسی بود؟
• حوزه‌ی دوم
حوزه‌‌ی دوم، روابط رایت با حرفه‌اش است. این زمان بحرانی بود، زمانی که معماران ایلینوی (Illinois Architects) در مورد شایستگی‌های سبکی مراکز مدنی هنرهای زیبا (Beaux-Arts)، آسمان‌خراش‌های مدرن و طراحی خانه‌های بومی مورد حمایت سازندگان محلی بحث کردند.
در سال 1897 پس از 17 سال تلاش، متخصصان برجسته، قانون‌گذار ایالتی را متقاعد کردند که اولین قانون صدور مجوز آمریکا برای معماران را وضع کند و باعث تقویت جایگاه آنان در بین سازندگان، مهندسان، پیمانکاران و کارفرمایان شود.
رایت ابتدا، تاثیر افراد نوآور در رشته‌اش را تشخیص داد و با لوئیس سالیوان (Louis Sullivan) کار کرد، سپس خود به‌ عنوان نیرو در چندین محیط حرفه‌ای کار کرد و در مورد آنها نوشت، وی تجربیات خود را در استاین‌وی هال (Steinway Hall)12 در شیکاگو و استودیوی اوک پارک (Oak Park Studio)13 با دیگر معماران جوان دلسوز به اشتراک گذاشت14. در اینجا نیز او بیش از یک فردگرای افراطی است اما علیرغم این ارتباطات مثبت، رایت بر این اساس که «دانشکده‌های معماری و سازمان‌های حرفه‌ای نمی‌توانند اهداف والایی را که او برای یک معمار ایده‌آل در نظر می‌گرفت را تجسم کنند یا حتی از آن حمایت کنند»، بی‌اعتمادی عمیقی به حرفه‌ی نوظهور معماری داشت15.
• حوزه‌ی سوم
حوزه‌ی سوم، طرح‌هایی است که به قلمروی عمومی (Public Realm) مربوط است؛ ساختمان‌های اداری، باشگاه‌ها، استراحتگاه‌ها و باغ‌های تفریحی، ساختمان‌های مذهبی، سازه‌های تجاری و در نهایت، چندین گونه از برنامه‌های واحد همسایگی (محله) که ساختارهای خصوصی و عمومی را با هم گروه‌بندی می‌کند. در حالیکه شناخته‌شده‌ترین اثر رایت در این دوره مطمئنا خانه‌های پَریری (Prairie Houses)16 تک‌خانواری هستند، این نوع ساختمان‌ها دیگر به ‌هیچ‌ وجه اتفاق نادر و ناچیزی نخواهند بود. رایت در آنها سعی کرد اصول خود در مورد تفریح و آموزش، کار و اوقات فراغت، اجتماع و حریم خصوصی را تدوین کند.
به منظور درک ارتباطات شخصی رایت با زندگی عمومی در شیکاگو و نسخه‌های معماری او برای جهان عمومی باید درک کرد که او حوزه‌ی عمومی و خصوصی را در رابطه با یکدیگر، چگونه می‌دید و به این دلیل می‌توان زندگی و کار او را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. رایت هنوز نمی‌خواست خود را به عنوان یک فرد یا یک هنرمند از دنیای عمومی جدا کند و همین‌طور، او خانه‌ی شخصی را به عنوان پدیده‌ای قاطعانه منزوی و مستقل نمی‌دید. طراحی خانه‌ها و به‌ویژه مکان‌یابی آنها در یک مجموعه‌ی مسکونی دارای مفاهیم عمومی بود.
معماری دامِستیک (Domestic Architecture)17 برای او و برای همه‌ی ما لزوما به معنای انکار یا جایگزینی برای ساختمان‌های عمومی یا فضاهای عمومی نیست بلکه به معنای دید کاملی از تجربه‌ی انسانی است که دو قلمروی زندگی عمومی و خصوصی را به هم مرتبط می‌کند. البته رایت در زندگی شخصی خود نتوانست میان آزادی فردی، پیوندهای خانوادگی و آداب و رسوم جامعه تعادل برقرار کند و سرانجام در سال 1909 از همسر و فرزندانش جدا شد. به نظر می‌رسید که او به اندازه‌ی کافی از تعارضات زندگی خود آگاه بود و هرگز پیشنهاد نمی‌کرد که رفتار او یک راه حل واقعی برای دیگران است. رایت حتی زمانیکه خانه و خانواده را ایده‌آل می‌کرد، تلاش کرد تا شکافی رادیکال بین دنیای خصوصی و عمومی ایجاد نکند و متوجه مشکلاتی که این امر به وجود می‌آورد، بود. تعهد به آنچه رایت بعدا آن را حس سرپناه (Sense of Shelter)18 نامید، نشان‌دهنده‌ی بیزاری از زندگی عمومی یا عدم علاقه به مکان‌هایی که برای فعالیت‌های عمومی طراحی شده‌اند (حتی در حومه‌های عمدتا مسکونی) نیست. در عوض رایت به طور مشخص رابطه‌ی متقابل نزدیک بین (فضای)عمومی و (فضای) خصوصی و بین داخل و خارج از خانه را درک کرد (موضوعی که برای مترقیانی که از سیاست‌های دامستِیکتینگ (Domesticating Politics)19، خانه‌داری شهری (Urban Housekeeping) و خانه‌های دموکراتیک (Democratic Homes) در جوامع برنامه‌ریزی‌شده، صحبت می‌کردند، اهمیت زیادی داشت).20
رایت همچنین خانه‌ی پَریری را به عنوان یک پناهگاه و حتی یک خلوتگاه برای صمیمیت خانوادگی می‌دید؛ او از لحاظ معماری، این مفهوم را در سقف با ارتفاع کم، آتشدان مرکزی، نمای جلوی محافظت شده و ورودی نشان داد. این ویژگی‌ها در تمام طرح‌های خانگی تک‌خانواده‌ای رایت در این دوره به چشم می‌خورد که از جمله‌ی آنها می‌توان به خانه‌ی روبی (Robie) اشاره کرد. تلاش‌های او برای بیان بصری قوی ایده‌ی با هم بودن خانواده، مستقیما از نظریه‌های انجمن‌گرایانه‌ی (Associationist Theories)21 قرن نوزدهم، به ویژه نظریه‌های جان راسکین (John Ruskin) و از ادبیات رایج و عامه‌پسند آمریکایی در مورد آنچه که اکنون «Cult of Domesticity» نامیده می‌شود، نشأت می‌گرفت. با این حال، رایت در درک خود از خانه به عنوان مکانی برای آموزش کودکان یا تشویق ارزش‌های زنانه، از بیشترِ نوشته‌های ویکتوریایی فراتر رفت. به عنوان مثال، او زیبایی‌ها و لذت‌های خانه را وسیله‌ای برای جلوگیری از علاقه‌ی کودک به دنیای بیرون نمی‌دانست؛ برعکس، رایت می‌خواست اتاق بازی رسمی با جزئیات بی‌شمار در خانه، حس نمایشی و جاه‌طلبی کودک را زنده کند و برنده شود و همینطور بتواند همه‌ی آن‌ها را به دنیای عمومی خارج از خانه منتقل کند، دقیقا مانند نظریه‌های مهد کودک فروبل (Froebel)22 که ظاهرا او را در کودکی بسیار تحت تاثیر قرار داده بود. در واقع، می‌توان انتزاع پیشرونده‌ای از تصاویر متعارف داخلی را در طول اولین مرحله از زندگی حرفه‌ای رایت، دنبال کرد. علاوه بر این، یکی از عناصر اصلی کار رایت شامل آگاهی او از تغییر وضعیت زنان است. اِلِن کی (Ellen Key)23 و ماما بورثویک چِنی (Mamah Bourthwick Cheney)24 در سال 1912 و در زمان اقامت‌شان در خارج از کشور، مقاله‌ای با عنوان عشق و اخلاق (Love and Ethics) نوشتند که رایت در ترجمه‌ی این مقاله از حق زنان مدرن برای کار و بهره‌وری در خارج از خانه تا زمانی که از وظایف خود در قبال کسانی که دوستشان داشت، کوتاهی نکنند، تمجید کرد. او خیلی زودتر، استعاره‌های مدرنیستی داخلی را تکرار کرده بود، زمانی که از آشپزخانه به عنوان «Chemist›s Laboratory» یا «Working Department» صحبت می‌کرد25. شناخت کارهایی که در خانه انجام می‌شد، به این فضا، هاله‌ی دنیوی یک محیط حرفه‌ای را می‌بخشید، اگرچه چنین تغییراتی واقعا به انزوای زنان در خانه‌هایشان نمی‌پردازد. با این حال برای رایت، امر خصوصی به معنای متضاد بودن با جهان عمومی نیست بلکه مکمل آن است. راه‌های دیگری وجود دارد که رایت به دنبال هماهنگ کردن حوزه‌های عمومی و خصوصی حتی در خانه‌های تک‌خانواری بود. او برای مثال از تنوع زیبایی‌شناختی صحبت کرد که فردیت را بازنمایی و تقویت می‌کرد؛ با این حال، تعریف او از فردیت به طور خاص آیین ویکتوریایی (Victorian Cult) مسکن خصوصی را که مدعی بود «معماری هر خانه باید چیزی از سلیقه و شخصیت مالک را منعکس کند» را رد کرد و وقتی رایت، خانه‌ی خصوصی را به عنوان نوعی از بیان شخصی تایید کرد، منظور او به تصویر کشیدن ویژگی‌های شخصی مشتری نبود بلکه نشان دادن توانایی هنری معمار برای بیانی ایده‌آل از طبقه‌ای از مشتریان بود «با غرایز و آرمان‌های دست نخورده».26
خانه‌ی موجود مشتریان برای مطالعه مهم بود، نه برای چیزی که هست بلکه برای چیزی که قرار است به آن تبدیل شود.27 رایت معتقد بود که معمار باید مردان و زنان را در انتخاب مصالح ساختمانی بادوام برای بهبود و ساخت ساختمان‌هایی از نوعِ خود (مردان و زنان) مشخص کند» و اینکه به مشتری آنچه را که می‌خواهد، بدهید و او را رها کنید، یک تجارت‌گرایی خام است.28 در اینجا یک تداخل مبهم دیگری از فردگرایی خصوصی و ماموریت عمومی وجود دارد و آن، این است که معمار چیزی را خلق میکرد که مشتریان فقط می‌توانستند آن را تصور کنند؛ طراحی یک مسکن منحصر به فرد که الهام‌بخش ساکنان آن باشد و نقش آنها را در فرهنگ بزرگتر، ایده‌آل کند. شایان ذکر است که بسیاری از مردم در دهه‌ی 1890 تناقضات خانواده‌ی ویکتوریایی را تشخیص دادند: انزوای زنان و کودکان در خانه و به همین دلیل اکنون تقاضایی برای تجربه‌ی خارج از حوزه‌ی خانگی ایجاد شده است که به نظر برخی، نشانه‌ای از نابودی قریب‌الوقوع خانواده به نظر می‌رسد. انبوهی درهم برهم از سبک‌ها و جزئیات بسیار پر زرق و برق، خیابان‌های مسکونی را به‌جای جوامع صلح‌آمیز به میدان‌های جنگی رقابتی و دیوانه‌وار برای جلب توجه، تبدیل کرده است. علاوه بر رایت، سایر آمریکایی‌ها نیز به دنبال راه‌ حل جدید (اجتماعی و معماری) بودند که به معماری خصوصی، معنای عمومی بالاتری بدهد بدون اینکه اهمیت آن برای فرد و خانواده از بین برود. هِربِرت کرولی (Herbert Croly)29 روزنامه‌نگاری است که پس از ویراستاری مجله‌ی آرکیتکچرال رِکورد (Architectural Record) از همگنی بیشتر در مسکن حمایت کرد؛ او معتقد بود که چنین معماری در بهترین حالتش یکی از ویژگی‌های دموکراسی آمریکایی را خواهد داشت زیرا می‌تواند حس تعهد به صلاح همگانیِ قلمروی عمومی را در مقابل امر خصوصی تقویت کند.

هِلِن کَمپبِل (Helen Campbell) اقتصاددان، از معماران و زنان خانه‌دار خواست تا اصول ویکتوریایی را به نفع زیبایی‌شناسی ساده‌تر، زندگی خانوادگی با محدودیت کمتر و مشارکت بیشتر در امور مدنی به‌ویژه برای زنان کنار بگذارند31.
هر دو مفسر (هِربِرت کرولی و هِلِن کَمپبِل) به طور خاص کار رایت را ستودند زیرا آنها تمایل او را برای تاکید بر حضور معماری عمومی در معماری خصوصی را تشخیص دادند.32 رایت، خانه‌ها را تنها به‌ صورت خانه‌های منفرد و مستقل در نظر نمی‌گرفت. او بیشتر از آن مایل بود که به انواع مسکنی بیاندیشد و طراحی کند که بتوان آن را به طور انبوه تکرار کرد به طوریکه اقامتگاه‌های خصوصی (با تغییرات مشخص بر اساس طبقه‌ی اجتماعی-اقتصادی) تبدیل به یک کلِ واحد، جمعی و متنی شوند که جایگزینی برای مکان‌های عمومی جامعه باشند. علاوه بر این، چندین مورد از اولین طرح‌های مستقل او شامل چندین خانه بود نه خانه‌های تک‌خانواری: مانند آپارتمان‌های رولوسون (Roloson) در سال 1894، تراس فرانسیسکو (Francisco Terrace)، آپارتمان‌های فرانسیس (Francis) و آپارتمان‌های والِر (Waller) در سال 1895.
هر کدام از این ساختمان‌ها، توانایی رایت را در ایجاد تعادل بین جزئیات تزئینی با توده‌ای زیبا و متقارن را نشان می‌دهند که به کل، وحدت و وقار می‌بخشید. از نظر زیبایی‌شناختی و اجتماعی، مجتمع‌های بزرگ‌تر در سال 1895 بر ترکیب‌های مختلفی از فضاهای عمومی مرکزی (زمین‌های باغ، راهروها و ورودی‌ها) تمرکز داشتند که ساکنان را از خیابان دور می‌کرد و بر نقاطی که در آن گرد هم می‌آمدند، تمرکز می‌کرد.
رابرت سی اسپنسر جونیور (Robert C. Spencer Jr.)، دستیار رایت است و تراس فرانسیسکو را در دِ.بریک.بیلدر (The Brick builder) توصیف می‌کند و آن را به دلیل حیاط بزرگی که به عنوان یک باغ عمومی کوچک تلقی می شود و اکثر ورودی‌های آپارتمان‌ها در آن قرار دارند، به طور خاص تحسین می‌کند.33 مطمئنا، این عملیات در زمانی انجام شد که شهر و ملت وارد یک رکود اقتصادی بزرگ شده بودند که این رکود اقتصادی بزرگ، تضعیف صنعت ساختمان و به ویژه یک شرکت معماری جدید را به همراه داشت. فِلَت فِوِر (Flat Fever) دهه‌ی 1880 که اکنون بازار مسکن را ضعیف کرده است و به همین دلیل، مجوزهای اقامتگاه‌های چند واحدی از اقامتگاه‌های خصوصی در منطقه‌ی شیکاگو پیشی گرفته است.34 با این حال به دلیل این شرایط، پروژه‌‌ها نباید کم‌اهمیت‌تر به نظر برسند. زیبایی‌شناختی مورد استفاده‌ی رایت بسیار مطابق با نگرانی‌های اجتماعی و رسمی بود، به ویژه میل به یک نمای ساده و طراحی شهری هماهنگ در محله‌های مسکونی که توسط اقتصاددانان محلی و اصلاح‌طلبان مسکن مانند پروفسور ماریان تالبوت (Marian Talbot)، سوفونیسبا برکینیرج (Sophonisba Breckinridge) و چارلز زوبلین (Charles Zueblin) که همه از گروه جامعه‌شناسی دانشگاه شیکاگو هستند، مطرح شده است.35
آنها نیز در تلاش برای ارتقای کارایی، اقتصاد و زندگی اجتماعی از رویکردی عمومی‌تری برای طراحی مسکونیِ خانه‌های خصوصی و ساختمان‌های آپارتمانی حمایت کردند. رایت مانند اصلاح‌طلبان شیکاگو معتقد بود که مناطق مسکونی باید جدا از مناطق تجاری و صنعتی باشند؛ از این رو، او انواع خاصی از ساختمان را برای هر نوع ناحیه یا منطقه طراحی کرد. در همین راستا، شورای شهر شیکاگو در سال 1911 در حالیکه به طور فعال، رشد صنعتی و تجاری را ترویج می‌کرد، حق ساخت و ساز یا تبدیل برای مقاصد غیر مسکونی در محله‌ها را محدود کرد. وقتی رایت در مقیاسی خودمانی‌تر از محافظت از هر خانه و خانواده در برابر همسایگانش صحبت کرد، خطری که برای او وجود داشت احتمال وجود یک حیاط نامناسب یا خانه‌ی مجاور پرجزئیات و زشت بود. او از حمله به جنبه‌ی عمومی معماری داخلی به جای خطر نفوذ عمومی در زندگی خصوصی خانوادگی می‌ترسید36. او به طرفداران اروپایی خود گفت: «فردیت یک آرمان ملی است» با این حال، دنیای حقوق خصوصی حتی در بینش نادرِ رایت از حومه‌های آمریکا، مرزهای مشخصی داشت. خطر اجتماعی و زیبایی‌شناختی «فردگرایی خرده‌پا» مستلزم برنامه‌ریزی مسکونی ماهرانه برای اطمینان از طراحی خوب برای مردم بود.37 اگر رایت به انزوای خانواده و محافظت از خانه‌ی پَریری در برابر فردگرایی غیرمسئولانه اعتقاد داشت، این به معنای انزوا نبود. او برنامه‌ریزی مسکونی را در زمینه‌‌ای که دسترسی همه‌ی اعضای یک خانواده به انواع فعالیت‌های عمومی را فراهم می‌کرد، درک کرد.38 به عنوان مثال، ورود غیر رقابتی او برای طراحی باشگاه شیکاگو سیتی در سال 1913 برای یک حومه‌ی نمونه در جنوب غربی شهر را در نظر بگیرید؛ طرح رایت، طیف وسیعی از مکان‌ها را برای تجمع ساکنانِ غیر رسمی و رسمی ارائه می‌کرد. طراحی برای ورزش در فضای باز بسیار مهم بود، مانند پارک کودکان، زمین‌های بازی، سالن بدنسازی و فضا برای اسکیت، شنا و… . این طرح همچنین شامل مراکز تجاری و فرهنگی مدرن از جمله ساختمان «Moving Picture» و یک سازه‌ی بزرگ برای اسکان گروه علمی داخلی با مهدکودک نمونه‌اش بود. تاکید بر فضاهای خصوصی به هیچ وجه در طرح رایت بر عموم مردم سایه انداخته یا طرد نشد. او با این نوع نهادهای عمومی آشنا بود و به آنها پاسخگو بود. حتی الگوی خیابانی طرح جامعه‌ای که رایت طراحی کرده بود، بر یک مفهوم شهری مشخص تاکید داشت. ادامه‌ی شبکه‌ی شیکاگو بر ارتباط با شهر بزرگ‌تر تأکید می‌کند و گروه‌بندی ساختمان‌های آپارتمانی و مکان‌های عمومی، مراکز تجاری را برای استفاده‌ی ۲۵۸۲ خانوار ساکن در توسعه‌ی جدید پیشنهادی ایجاد می‌کند39. در حالیکه رایت سعی کرد از حفظ حریم خصوصی افراد مرفه در پروژه‌ی رِزیدانس پارک (Residence Park) تک‌خانواری (تعیین تراکم چهار خانه در بلوک) اطمینان حاصل کند، همچنین با متمرکز کردن فضاهای عمومی سخاوتمندانه، اختلاط اجتماعی در بین طبقات را تشویق کرد. اگر معماری داخلی، عنصر اصلی طرح بود، آن را مشابه آنچه در بیانیه‌ی راندولف بورنِ (Randolph Bourne)40 در زمانی که نمایشگاه باشگاه شیکاگو را ارزیابی می‌کرد، نشان داد: تا زمانی که معماران و مهندسان، بچه‌های مدرسه و شهروندان عادی، شهر یا روستا را نه صرفا به عنوان یک بیان جغرافیایی یا یک شرکت تجاری بلکه به عنوان یک خانه‌ی مشترک بدانند و خانه‌ی مشترک باید به همان اندازه، منظم و زیبا ساخته شود که یک شهروند خانه خود را همانگونه می‌سازد، تلاش اجتماعی فاقد تمرکز خواهد بود و حسن نیت و کار مدنی در سایه و غیر واقعی خواهد بود41. مطمئنا، چیدمان ساختارها و فضاها در پیشنهاد رایت شامل انتخاب‌های رسمی شاید دارای امتیازاتی بیشتر از امتیازات اجتماعی بود. رایت در حالی که بی‌تردید نگران تخصیص فضای عمومی و خصوصی و توسعه‌ی انواع ساختمان‌های خاص برای انواع مختلف کاربران بود، به همان اندازه که روی برنامه‌ریزی جامعه تمرکز داشت، بر تمام پروژه‌های بزرگ مقیاس خود نیز تمرکز داشت. که این از اولین طرح او با نام گوادراپل بلاک (Quadruple Block)42 در سال 1900 تا پروژه‌ی «Como Orchards Summer Colony»43 در سال 1910 و حتی شهر بروداکر (Broadacre City)44 در دهه‌ی 1930 صادق بود. با این حال، تمایل آشکار به تفکر بر اساس پیکربندی‌های رسمی نباید ما را به تنزل مفاهیم اجتماعی به الگوهای انتزاعی سوق دهد؛ بدیهی است که این دو باید در طراحی شهری خوب همزیستی داشته باشند. تصور رایت از شهرنشینی در این زمان، به دلیل درک واقعی کمی که از مشکلات فقر، قومیت، یا رشد تجاری داشت، تا حدودی محدود و مصنوعی بود. با این حال، اگر برنامه‌ریزی یک جامعه‌ی واقعی را می‌خواست انجام دهد، باید می‌دانست که زندگی عمومی متضمن تنوع و تبادل فرهنگ شهری است، حتی در یک حومه‌ی منظم؛ همانطور که رایت در طرح اولیه‌ی «Quadruple Block Plan» بدان اشاره کرد. این طرح با این فرض تنظیم شده است که در کل، منافعِ جامعه ارزش بیشتری دارد44. مطمئنا نمی‌خواهم، بگویم که رایت به هر جنبه‌ای از قلمرو عمومی بدون صلاحیت اعتماد داشت. هم فرهنگ عامه و هم مؤسسات عمومی، چه به بزرگی مؤسسه‌ی معماران آمریکا (American Institute of Architects) و چه به اندازه‌ی مؤسسه‌ی هنر شیکاگو (Chicago Art Institute) مورد سرزنش او قرار گرفتند.
در حالیکه شهر واقعا افراد خلاق را گرد هم می‌آورد، او متوجه شد که موسسات فرهنگی نخبه‌ی آن (شهر) می‌توانند، بیش از حد، توانایی خود را برای به چالش کشیدن این موسسه صرف کنند، در حالیکه مؤسسات پوپولیستی‌تر به راحتی می‌توانند خلاقانه‌ترین ایده‌ها را رقیق کنند یا از آن عبور کنند؛ این وضعیت بار دیگر حاکی از درک رایت از مسائل فرهنگی آن زمان است. حملات به فرهنگ توده‌ای با آگاهی از آنچه سرمایه‌داری مصرفی با مفاهیم بومی زیبایی و سودمندی انجام می‌دهد، طنین‌انداز شد. او در اوایل سال 1896 به انجمن صنفی دانشگاه ایوانستون (University Guild of Evanston) گفت: «اگر می‌خواهید بازار را مقصر بدانید اما کلمات قادر به بیان تحقیر مناسب نسبت به وسایل بی‌معنای یک خانواده‌ی معمولی نیستند.»45 علاوه بر این، رایت تنش اساسی بین عرصه‌ی لیبِرال (Liberal) زندگی عمومی را در بهترین حالت خود با دسترسی آزاد به ایده‌های جدید و حوزه‌ی محدود زندگی حرفه‌ای و کنترل دسترسی به مسئولیت‌های مهم عمومی درک کرد.
اگرچه او به معمار ایده‌آل احترام می‌گذاشت اما جنبه‌های صرفا خودخواهانه حرفه‌ای‌ اخیر در تعریف، او را که واقعا عمومی نبود، تشخیص داد46. نه تنها در معماری بلکه همچنین در حقوق، پزشکی، مددکاری اجتماعی و آموزش، کسانی که به دنبال تثبیت و تحکیم بودند، آشکارا به محدود کردن رقابت بیرونی و کنترل آزمایش‌های خردمندانه، میل و انگیزه داشتند47. رایت وقتی با ‌تمرین‌کنندگان صحبت می‌کرد، بر نیاز به شکستن محدودیت‌های حرفه‌ای، فراتر رفتن از نگرانی‌های کوچک برای موفقیت تجاری و تحصیلی تأکید کرد. او از معماران درخواست کرد که نه تنها از مشتریان فردی و سازمان‌های مدنی، بلکه از کارشناسان جامعه‌شناسی و صنعتی در سایر زمینه‌ها نیز به حرف‌های دنیای عمومی اطراف خود گوش دهد و از آنها بیاموزد. او در گفتگو با لیگ معماری شعبه‌ی شیکاگو (Chicago chapter of the Architectural League) بلافاصله پس از شرکت در تاسیس این گروه، به طراحان جوان رادیکال، تاکید کرد که یک حرفه‌ای مبتکر باید برای به دست آوردن:
«شناخت دقیق از شرایطی که قرار است برای خدمت فراخوانده شود… مشکلات امروز، مشکلات حمل و نقل، مشکلات مسکن، سیستم‌های راه‌آهن، کارخانه‌ها، ساختمان‌های اداری، مسکن مردم و … همه مشکلات او نیز هستند.»48
این مسائل عمومی، به همان اندازه‌ی مسائل اجتماعی و رسمی، نشان‌دهنده‌ی درک او از مسئولیت‌های حرفه‌ای بود. رایت امیدوار بود که مشتریان و منتقدان بر چنین اصلاحاتی در این حرفه پافشاری کنند. او از وضعیت تاسف‌بار معمار معمولی معاصر که «وظیفه‌اش در قبال مردم به ‌عنوان یک انسان حرفه‌ای کنار گذاشته می‌شود… و صرفا به این دلیل که مردم نسبت به ادعای آن بی‌خبر بودند، ابراز تأسف کرد و فکر می‌کرد که آنها نیز باید چنین عمل کنند».49 او با اذعان به تردیدهای خود در کنگره‌ی انجمن هنر مرکزی (Central Art Association) در مورد «آموزش ندیده بودن معماری امروز» از جمعیت زیادی از شنوندگان خواست تا خواسته‌های بیشتری را از معماران و همچنین از صاحب‌خانه‌های خودشان داشته باشند.50 عموم مردم به انگیزه‌ای برای به دست گرفتن ابتکار نیاز داشتند و رایت آن را فراهم می‌کرد؛ آنها با هم، معماران را مجبور می‌کنند تا به جای استانداردهای صدور مجوز صرف، مطابق با استانداردهای انسانی و هنری عمل کنند. در اصل، هر دو مورد شامل یک معضل شخصی و همچنین یک نقد اجتماعی بود. رایت که برای دستیابی به آرمان‌های والای خود برای وحدت فرهنگی حول «نیروهای ظریف‌تر» تلاش می‌کرد، خودخواهی و تجاری‌گرایی را هر جا می‌دید محکوم می‌کرد.51

در نتیجه، او اغلب از دنیای محبوب و حرفه‌ای اطرافش به خاطر عدم رعایت استانداردها انتقاد می‌کرد. رایت چه از اکثر معماران صحبت کند و چه از اکثریت صاحبان خانه، تمایل به اجازه دادن به معماری به چیزی که او آن را «کالا-یک چیز» می‌نامد، محکوم می‌کند.52 تحقیر او هم بیانگر ناامیدی شخصی و بزرگ‌تر و هم تحلیل کاملا ادراکی از یک فرهنگ خاص در یک زمان خاص بود. هنرهای خانگی و ادبیات عمومی در واقع به شدت تجاری شده بودند و معماران مانند دیگر متخصصان از «اقلیتی بافرهنگ ادغام شده با کل جامعه به… فرهنگ اقلیت» تبدیل شدند.53 رایت اهمیت عمومی هر دو تغییر را درک کرد. برعکس، ادعای تلخ رایت مبنی بر اینکه کار خودش تحقیر شده است، تمایل به فرار از واقعیت داشت. او بعدا نوشت که برای منتقدان، آن «نه تنها چیز جدیدی نبود بلکه یک بدعت مخرب و مضحک بود.»54 حتی عنوان دومین خانه‌ی مدل « Ladies› Home Journal» او در سال 1901، «خانه ای کوچک با اتاق زیادی در آن»، نشان‌دهنده‌ی ضربه‌ای پیشگیرانه به این عقیده‌ی عمومی است، تمسخری به مخاطبان طبقه‌ی متوسط که به نظر می‌رسید زیبایی‌شناسی او را با مشغله‌های رایج به چالش بکشند. علاوه بر این، «Average Homeowner» را برای این طراحی مقصر می‌داند که محافظه‌کارانه‌تر از خانه‌ی اولش است و نشان می‌دهد که او باید به ذائقه‌ی عمومی توجه کند. شخصیت او به ناچار وارد بازی شد زیرا رایت بخش‌هایی متضاد از احساسات اغراق‌آمیز خود (عظمت و تحقیر) را برای عموم مردم ناشناس، نشان داد. با این حال، اتفاقی که برای حرفه‌ی معماری، برای عموم شیکاگو درگیر سال‌های مترقی و برای خود رایت افتاد، به گونه‌ای که تا سال 1914، دموکراسی مردمی که او در سخنرانی‌های اولیه‌ی خود از آن دفاع می‌کرد، به «the Gospel of Mediocrity» تبدیل شد و می‌توانست به آن سال‌ها به عنوان زمانی نگاه کند که «تنها، مطلقا تنها بوده است؟»55 در واقعیت، هم دنیای محبوب و هم دنیای حرفه‌ای شیکاگو، زودتر و مثبت‌تر، هر چند هرگز بدون قید و شرط به طرح‌های خانه‌ی رایت پاسخ داد. رایت در حرفه‌ی خود از احترام شگفت‌انگیزی برای مردی بسیار جوان و نمادشکن برخوردار بود، همانطور که در بخش بزرگی از نمایشگاه باشگاه معماری شیکاگو در سال 1902 که به استودیوی اوک پارک اختصاص داده شده بود، مشهود بود، زمانی که رایت تنها سی و دو سال داشت، یا نمایش تک‌نفره‌ی او در موسسه‌ی هنر شیکاگو در سال 1907، یا پوشش فراوان ساختمان‌ها و ایده‌های او در مطبوعات حرفه‌ای پس از اولین مقاله‌ی رابرت اسپنسر (Robert Spencer) در سال 1900 در آرکیتکچرال ریویو (Architectural Review). در سال 1897، درست پس از تأسیس آن در شیکاگو و دوباره چندین سال بعد، هاوس بیوتیفول (Beautiful House) مقالات ستایش‌آمیزی را در مورد خانه و استودیوی رایت و حتی زیبایی‌شناسی او در زمینه‌ی گل‌آرایی تا حدودی قبل از اینکه مورد توجه دیگر مجلات معماری قرار گیرد، منتشر کرد.56 بسیاری از سازمان‌ها از او دعوت کردند تا سخنرانی کند، به‌ویژه گروه‌های زنان علاقه‌مند به هنر یا بهبود جامعه، مانند «Central Art Association»، College Endowment Association» و «Chicago Woman›s Club». حتی کارگران ساختمان محلی که رایت به‌خاطر نداشتن استانداردها شدیدا از آنها انتقاد می‌کرد، عکس‌هایی از خانه‌های او را به همراه زیرنویس‌های مثبت در «National Builder» مستقر در شیکاگو انتشار دادند در حالی که «Construction News» سخنرانی سال 1900 خود را در لیگ معماری آمریکا چاپ می‌کرد.57 رایت، علی‌رغم تمام تعهد اولیه‌اش به آموزش عمومی و روابط حرفه‌ای خوب، چیزی کمتر از اقتدار بی‌نتیجه و فداکاری کامل نمی‌خواست. این اولین بار در سال 1914 در خشم او نسبت به همکاران سابق آشکار شد، زمانی‌که آنها اصول او (رایت) را به یک سبک صرف تقلیل داده بودند: «دزدی، دیوانگی، چپاول، تقلید، تحسین یا آنچه که شما می‌خواهید.»58 با این حال، تنها چند سال قبل، او هنوز از دراموند (Drummond)، گریفین (Griffin)، ماهونی (Mahony)، پِرکینز (Perkins)، گاردِن (Garden) و اسپنسِر (Spencer) به عنوان همکارانش در یک شرکت جمعی، مثبت صحبت کرده بود: «The New School of the Middle West»59 با اعتماد به طراحان دیگری که از همین عقاید حمایت می‌کردند ( این را می‌توان معیار رایت برای عنوانِ معمار در نظر گرفت) او از مخاطبان محبوب درخواست کرده بود که «پس به سراغ یک معمار بروید و اجازه دهید این هنرمند آموزش‌دیده، با ملات، سنگ و آجر تمرین کند تا بتوانید به هنرمند اعتماد کنید.60 رایت در اوایل زندگی حرفه‌ای خود به نظر می‌رسید که مایل است معماری خود را به صورت جمعی تصور کند. می‌توان گفت که وقتی در حال تعریف یک موقعیت هنری، چه معمار، چه نقاش یا نویسنده هستیم، دنیای اطراف اعم از عمومی و حرفه‌ای، در واقع بسیار مهم به نظر می‌رسد. بعدا، هنگامی که فلسفه و شخصیت شکل می‌گیرد، جهان بزرگتر اهمیت فکری کمتری پیدا می‌کند. در مورد رایت، این تصمیم تا اواخر دهه‌ی 1920، زمانی که هندسه‌ی باشکوه خانه‌های او در کالیفرنیا و دیدگاه روستایی او از آرمان‌شهر بروداکر (Broadacre Utopia) برای اولین بار شکل مشخصی پیدا کرد، به دست نیامد. به یک معنا به نظر می‌رسید که شیکاگو پس از سال 1910 رایت را شکست می‌دهد زیرا کانون زندگی روشنفکری آمریکایی بیشتر به سمت نیویورک و کالیفرنیای جنوبی تغییر می‌کند. رایت نیز علیرغم میلش در سال 1918 مبنی بر اینکه «استقلال شیکاگو، یکپارچگی و سرنوشت او به عنوان پایتخت روح آمریکایی در خطر است»، به این مناطق رفت.61 اما خود رایت دیگر باور نداشت که می‌توان به مردم حتی مردم شیکاگو، اعتماد یا انگیزه داد، مگر در انتزاعی‌ترین اصطلاحات دموکراسی (Democracy)» یا یوسونیا (Usonia) 62 (اصطلاح جدید او برای جمعی استبدادی). رایت در مراحل اولیه‌ی زندگی حرفه‌ای خود می‌خواست ایده‌هایی را با مردم شیکاگو به اشتراک بگذارد و حتی سرنخ‌هایی را از منابع محبوب دریافت کند. سخنرانی‌های او به دنبال خلق یک کارفرمای آگاه و منتقد بود که از هر معماری که ممکن است استخدام کنند، کار خوب، مدرن و آمریکایی را بخواهد. البته آنها باید از دانش خود برای انتخاب معمار مناسب استفاده کنند و سپس به او استقلال کامل بدهند. با این حال، رایت تبادل نظر با مخاطبان محبوب را گام مهمی در ایجاد معماری مورد نظر خود می‌دانست. در سال 1898 او به انجمن هنر مرکزی (Central Art Association)، سازمانی که آموزش عمومی در هنر را ترویج می‌کند، متعهد شد که جایگاه واقعی هنرمند با افراد متوسط با عشق واقعی به زیبایی بدون تظاهر به توانایی انتقادی و میل ذاتی به یادگیری مشخص می‌شود.63 علاوه بر این، او «آموزش متقابل» را در میان کارگران ماهر کارخانه، هنرمندان، و دانشمندان علوم اجتماعی به عنوان اساس انجمن هنر و صنایع دستی شیکاگو که در هال هاوس (Hull House) در سال 1897 با رایت به عنوان یک عضو منشور تأسیس شد، می‌خواست.64 اعتقاد به امکان ایجاد دنیای اخلاقی جدید در شهر و همچنین یک محیط فیزیکی جدید، به این معنی بود که او به گروه‌هایی نیاز داشت و آنها را در محیط‌های مختلف جست و جو می‌کرد. ساده‌لوحانه است اگر فرض کنیم که تعامل رایت با سازمان‌های عمومی فقط به منظور آموزش متقابل بوده است. مطمئنا با این کار به تبلیغ خود و عملکردش کمک کرد. در حالیکه جست‌ و جوی مشتریان و تحسین‌کنندگان، انگیزه‌ی بسیاری از سخنرانی‌های عمومی او بود، من حاضرم استدلال کنم که هدف اصلی رایت آموزش اخلاقی و هنری بود. او به باشگاه زنان شیکاگو (Chicago Woman›s Club) گفت که معمار باید نقش واعظ را بازی کند.65 رایت در اوج حرفه‌ی گویندگی خود با سخنرانی در لیگِ نوپای معماری در شیکاگو، کسانی را که به باشگاه‌ها می‌پیوندند یا در سخنرانی عمومی در برابر مشتریان بالقوه‌ی ثروتمند شرکت می‌کردند، مورد انتقاد قرار داد.66 رایت به جای تلاش برای جذب مشتریان با سخنرانی‌های فریبنده و دلپذیر، یک ماموریت داشت، او می‌خواست تحصیل کند. او که در سال 1898 به عضویت هیئت مدیره‌‌ی انجمن هنری مرکزی (Central Art Association) انتخاب شد، در کنگره‌ی سالانه‌ی (Annual Congress) آنها در شیکاگو در آن سال در مورد هنر در خانه « Art in the Home» صحبت و سخنرانی کرد.
او توضیح داد: ” در حال حاضر برای رهایی از بار چیزهای بی‌معنی که خانه‌ی مدرن را خفه می‌کنند، فرآیند حذف یک ضرورت است، خلاص شدن از شر آنها با آموزش امکان‌پذیر است که بسیاری از چیزهایی که اکنون ضروری هستند، واقعا چنین نیستند.67 رایت سپس برای اولین بار اصول اساسی خانه پِریری را توضیح داد (حتی قبل از اینکه آنها را به طور کامل در یک طرح اجرا کند). او به مخاطبانش گفت: من می‌خواهم مجموعه‌ای از قوانین طلایی برای خانه‌سازی را به شما ارائه دهم”. در همان سال، این سازمان به رایت به عنوان بخشی از کمیته‌ای با جورج دین (George Dean) و رابِرت اسپِنسر (Robert Spencer)، دستور طراحی یک خانه‌ی نمونه از معماری آمریکایی را برای نمایش در نمایشگاه ترانس می‌سی‌سی‌پی (Trans Mississippi) داده بود؛68 در حالیکه ظاهرا طرح محقق نشد، تشخیص سازمان از اهمیت رایت و جذابیت بالقوه‌ی او دقیقا مشابه تصمیم اِدوارد بوک (Edward Bok) در سه سال بعد برای سفارش اولین خانه از سه خانه‌ی نمونه‌ی رایت برای مجله‌ی‌ خانه‌ی بانوان (Ladies› Home Journal) است.69 در این موارد مختلف، زمانیکه رایت اصول اولیه و عناصر طراحی اساسی خانه پِریری را بررسی می‌کرد، این کار را در ارتباط با معماران دیگر انجام داد و از نزدیک با عموم مردم تعامل داشت. حتی در این زمینه، هدف رایت هنوز تبلیغ خود به عنوان یک بیننده‌ی جدید رادیکال و یا یک فرد المپیکی نبود زیرا او آشکارا تصدیق کرد که نکاتی که بیان می‌کرد به «اصول ثابت شده» برای مخاطبان محبوب تبدیل شده بود.70 او این واقعیت را می‌دانست و پنهان نمی‌کرد که بسیاری از درگیری‌هایش با موج اخیر علاقه‌ی عمومی به اصلاح مسکن و طراحی خانه به موازات آن بود: پیشنهادات دانشمندان داخلی، علاقه‌مندان به هنر و صنایع دستی، کارکنان بهداشت عمومی و اصلاح‌طلبان مترقی که بر مدارس، باشگاه‌ها و گروه‌های سیاسی شیکاگو تسلط داشتند. یکی از این نمونه‌ها، باشگاه شهر شیکاگو است، جایی که رایت از سال 1908 (پس از رای دادن تاجران اصلاح‌طلب به پذیرش افراد حرفه‌ای) عضو منشور کمیته برنامه‌ریزی شهری آن بود. در اینجا او در سخنرانی‌هایی درباره‌ی اصلاحات برنامه‌ریزی اروپا، منطقه‌بندی، صنعتی‌سازی، ازدحام بیش از حد، و بهبود مسکن، شرکت کرد. در حدود سال 1911 زمانیکه تالیسین اول (Taliesin I) در حال ساخت بود، رایت از مشارکت فعال کناره‌گیری کرد. از آنجایی‌که خود سازمان به طور فزاینده‌ای به سمت مداخله‌ی رسمی توسط کارشناسان به جای بحث آزادانه در مورد مسائل شهری گرایش پیدا می‌کرد، رایت اشتراکات کمتری با اهداف آن داشت.71 قبل از حرکت به سمت تخصص، یک بحث کلی در مورد مشکلات شهری به ویژه اصلاحات مسکن، بسیاری از محیط‌ها را در شیکاگو برانگیخت. در گروه جامعه‌شناسی دانشگاه شیکاگو (University of Chicago›s Sociology Department) و مؤسسه‌ی فناوری آرمور (Armour Institute of Technology) در باشگاه تجاری (Commercial Club) و باشگاه شهر زنان (Woman›s City Club) در گروه‌های هنری و اجتماعی متعددی در سطح شهر، طیف گسترده‌ای از مردان و زنان در مورد تغییر معماری صحبت می‌کردند و رایت می‌خواست در بحث شرکت کند. آنها قویا خانه‌های ساده‌تر و کمتر مزاحم‌تری را تأیید کردند که ظاهرا سالم‌تر هستند و حداقل تقاضا را از خانم خانه‌دار دارند. در سطح شهرنشینی بزرگتر، این گروه‌ها خواستار تراکم کمتر، استفاده‌ی بهتر از فناوری مدرن صنعتی و امکانات محله‌ای برای تشویق بهبودهای مدنی محلی بودند. رایت تمایلات ذهنی و زیبایی‌شناختی محیطی آنها را به کار گرفت؛ او شیفتگی آنها را نسبت به فناوری مدرن به اشتراک گذاشت؛ او همچنین به خواسته‌های انتزاعی‌تر برای ثبات خانواده، زندگی اجتماعی، حفظ طبیعت و فردیت در شهرهای مدرن پاسخ داد و این باور مترقی عمومی را تکرار کرد که این ویژگی‌ها را می‌توان از طریق معماری خوب دامِستیک افزایش داد. رایت با ‌ بیان معماری چنین دغدغه‌هایی را به سطح زیبایی‌شناختی قابل توجه و بدون شک نوآورانه رساند اما اصول او آنقدرها که او گاهی اوقات اشاره می‌کرد عجیب و غریب یا منفور یا دور از دسترس نبود. در حالیکه رایت گهگاه اجازه‌ی حملات وحشیانه به سلیقه‌ی عمومی و حرفه‌ای را می‌داد اما او خواهان اصلاحات بود تا یک شکست واقعا رادیکال. او یک نظریه‌پرداز منزوی نبود و خود را منزوی نمی‌دانست. هدف او تغییر جهت کلی فرهنگ به همان اندازه‌ی بازتعریف فردی از سبک معماری بود. او در اواخر سال 1916 در جلسه‌ای با تاجران شیکاگو در حالیکه سیستم ساختمانی نیمه پیش‌ساخته‌ی خود را تبلیغ می‌کرد، گفت: «می‌بینید که شما در آمریکا به این باور رسیده‌اید که یک هنرمند لزوما یک همنوع عجیب و غریب است که از زندگی اطرافش جدا شده است اما برعکس این است.72 هم ابزار و هم فلسفه‌ی راهنما برای این اصلاح شامل ترکیب جدیدی از فرهنگ عالی و فرهنگ عامه است. همانطور که هنری-راسل هیچکاک (Henry-Russell Hitchcock) در سال 1944 و نیل لِوین (Neil Levine) در سال 1982 نشان داده‌اند، رایت بسیاری از جنبه‌های رسمی بودن طرح‌های خود را از اصول طراحی بیوکس آرت (Beaux-Arts)73 استخراج کرد، در حالیکه او سبک‌های تاریخی را که در آن زمان در میان نخبگان و معماران آن بسیار شیک بود، کنار گذاشت. به همین ترتیب، با تشخیص آکوردهای رایج در درخواست‌های عمومی برای اصلاحات داخلی در دهه‌ی 1890 (تمایل به چیدمان‌های اقتصادی و کارآمد، اثاثیه‌ی داخلی با صرفه‌جویی در فضا، فناوری مدرن، مصالح طبیعی «ارگانیک» و گشودگی جدید به فضای باز) او بر این جنبه‌های کار خود تأکید کرد. با این وجود، او روشن کرد که برخی از جنبه‌های ذوق بومی، به ویژه برداشت ناشیانه‌ از «سادگی» در صنعتگری یا سبک ماموریت و شلوغی کسانی که از افراد ثروتمند تقلید می‌کنند، فقط مستحق تحقیر هستند.74 اصطلاح جدید رایت، همانطور که از یک مبتکر فرهنگی بزرگ انتظار می‌رود، به طور گزینشی از مضامین غالب در فرهنگ عامه و عالی استفاده می‌کند، در حالیکه دیگران را به شدت محکوم می‌کند. تا حدودی میل به آموزش مردم، دادن بیان معماری دقیق‌تر به دغدغه‌های عملکردی و اجتماعی آن‌ها، از برداشت رایت از دموکراسی مدرن سرچشمه می‌گیرد. او معتقد بود (یا حداقل امیدوار بود) اگر ایده‌های سالم، ابتدا در بحث و سپس در طراحی ساختمان‌‌ مورد استفاده قرار گیرند، شکوفا خواهند شد. آگاهی و جسارت از ویژگی‌های اساسی بودند اما برای مؤثر بودن در میان جمعیت بزرگ‌تر و نه تنها در میان افراد معدودی از ممتازان باید رها می‌شدند. این باور، به نوبه‌ی خود بر بیزاری رایت از یک اتحادیه‌ی هنری تأثیر گذاشت.

آپارتمان‌های فرانسیس (Francis)، 1895

Quadruple Block- پلان

مؤسسه‌ی هنر شیکاگو (Chicago Art Institute)

او ایده‌ی آکادمی که مبتنی بر تفکرات یک نخبه‌ی قدیمی بود و همچنین فلسفه‌ی هنر برای هنر (Art for Art) را نمی‌پذیرفت و رد می‌کرد. همچنین او هنرمندان مبتکری را که هیچ امیدی به فرهنگ عامه‌ی آمریکایی نداشتند یا حداقل پتانسیلی را در آن نمی‌دیدند، سرزنش کرد.75 رایت برای مدتی با دیگر پیشروان فرهنگی آن دوره همگام بود. مدارس مکاتبه‌ای، برنامه‌های ترویجی و سخنرانی‌های عمومی در دهه‌ی 1890 و اوایل دهه‌ی 1900 گسترش یافتند، به ویژه از آنجایی که آنها می‌خواستند با ایده‌های خود به مخاطبان عام دست یابند، سخنرانان برجسته‌ای را از طیفی از رشته‌ها انتخاب کردند؛ به عنوان مثال، جان دیویی (John Dewey) مانند رایت که مرتبا از هال هاوس (Hull House) بازدید می‌کرد، به ناکارآمد بودن آموزش رسمی و جدایی آن از مسائل زندگی واقعی واکنش نشان داد. در این مرحله، فلسفه‌ی ایده‌آلیسم تجربی (Experimental Idealism) او به دنبال تقویت دموکراسی بود که منظور او، نه تنها رویه‌های دولتی بلکه افراد دخیل در آموزش جامعه و کنش اجتماعی نیز بودند. دیویی اعلام کرد: «من معتقدم که فردی که قرار است آموزش ببیند، فردی اجتماعی است و جامعه‌ یک اتحادیه‌ی ارگانیک از این افراد است».76 برای رایت کلید نوآوری و کنش اجتماعی آشکارا رسمی و فضایی بود، با این حال، او بر نقش حیاتی گفتمان که می‌تواند ایده‌های جدید را تأیید و منتشر کند، اصرار داشت. او در سخنرانی با عنوان «The Art and Craft of the Machine» که در سال 1901 به دعوت جِین آدامز (Jane Addams) در هال هاوس ارائه شد، بر اهمیت گسترش ایده‌های مدرن در مورد معماری از طریق فرهنگ و استفاده‌ی حداکثری از فناوری چاپ که تمام جنبه‌های زندگی مدرن را متحول کرده است، تاکید کرد. رایت، رنسانس (Renaissance) را به صورت «از بین رفتن برتری باستانی و اصیل معماری به دلیل اتکای فزاینده به متن چاپی و چاپ سنگی به جای خود فرم ساخته شده برای جمع‌آوری احساسات انسانی» توصیف کرد. او استدلال کرد که اکنون زمان آن رسیده است که هنرمند این شرایط را بپذیرد و ماشین را در آغوش بگیرد؛ منظور او نه تنها استفاده از فناوری جدید برای برپایی آسمان‌خراش‌ها و خانه‌های تولید انبوه بلکه ایجاد علاقه‌ی جدید به مشکلات و پتانسیل‌های انتزاعی‌تر تولید کارخانه، ارتباطات چاپی و زندگی شهری بود. رایت یک سال بعد در سال 1902 هنگام سخنرانی در باشگاه زنان شیکاگو (Chicago Woman›s Club) همین موضوعات گفتمان و آموزش را مطرح کرد. این سازمان که در سال 1876 تأسیس شد، به دومین باشگاه بزرگ زنان در کشور تبدیل شد و اعضای آن مشارکت در اصلاحات مدنی به‌ویژه در جایی که زنان را در نظر می‌گرفت را ترویج می‌کردند؛ اگر چه هنوز هنر و ادبیات را به‌عنوان تجلی‌ فرهنگ زنانه مورد احترام قرار می‌دادند. رایت متوجه شد که چگونه می‌تواند برنامه‌ی خانه‌ی پَریری خود را با تعهد دوگانه‌ی مخاطب به اصلاح و ارتقا از یک سو و هنرهای زیبا و کتاب‌های خوب از سوی دیگر مرتبط کند. او بار دیگر با تأکید بر موضوع آموزش عمومی در مورد طراحی خانه و زندگی خانگی، استدلال خود را در مورد معنای گفتمان عمومی تکرار کرد؛ او گفت که کلمات و همچنین طرح‌هایی که توصیف می‌کنند، می‌توانند به همه بیاموزند که خواستار سطحی از کیفیت باشند که زمانی در اختیار افراد بسیار ثروتمند بوده است. رایت با قاطعیت اعلام کرد: «قدرت، زیبایی کلیسای جامع را به زیبایی از نوع زیبایی خانه‌های مردم ترجمه خواهد کرد، گسترش پایه‌ای که اکنون زیبایی رو به رشد جهان باید بر آن تکیه کند.»77 این زیبایی‌شناسی جدید خانگی هنگامی که بیان شود و آزادانه در میان مخاطبان محبوب، مورد بحث قرار گیرد، می‌تواند ساخته شود. زیبایی‌شناسی در فرهنگ عامه جای می‌گیرد زیرا معمار نشان داده بود که چقدر به سایر ایده‌های مترقی که در همان زمان صحبت می‌شد، پایبند است. هدف رایت چنین بود: «ترجمه‌ی افکار خوب و بهینه‌ی زمانه به شرایط محیطی که خانه‌ی مدرن را می‌سازد.»78 رایت به طور خاص تصویر مثبت و محتاطانه‌ی خود از ماشین را با نگرش‌های آن زمان خود در مورد شهرنشینی مرتبط کرد. اگر به قول رایت، شهر عالی متعلق به «نخستین ماشین عالی انسان، بزرگترین ماشین‌ها» بود، نشانی از شکوه و تهدید او بود.79 او مجددا به استفاده از سخنرانی‌ها، نوشتن مقاله و گوش دادن به دیگران نیاز داشت تا راه‌ حل‌های طراحی مناسب را برای شهر مدرن بیابد. هدف هم مشخص و هم کلی بود: ترسیم ساختمان‌های اداری و خانه‌های اقتصادی معاصر و سپس رسیدگی به مشکلات خیابان‌های شلوغ، پارک‌های نامناسب، ناهنجاری‌ها و استرس روانی. همه اینها به عنوان بخشی از هدف بزرگ‌تر مدیریت و در نتیجه بهره‌مندی کامل از این ماشین‌های عالی متروپلیس مدرن، انجام می‌شد. هنگامی که رایت مسائلی را که در این زمان او را به خود مشغول کرده بود (تراکم زیاد، پراکندگی، آلودگی، ازدحام) مطرح کرد، او می‌خواست مستقیما با آنها در شهرها و حومه‌های اطراف آنها مقابله کند. او همچنان در سال 1913 از تاکتیک‌های مترقی آشنا به بحث عمومی و استفاده از فناوری پیشرفته در یک محیط کاملا شهری (که معمولا در آن زمان، حومه‌های نزدیک به عنوان بخشی از یک منطقه‌ی پیچیده شهری را نیز شامل می‌شد) طرفداری می‌کرد، برخلاف طرح‌های بعدی او در شهر بروداکر که تنها جایی برای کشاورزی بود. این تفاوت با ارتباط تغییر یافته‌ی او (چه شخصی و چه حرفه‌ای) با مردم بی‌ارتباط نیست. در دهه‌ی 1930 رایت روابط عمومی را به عنوان یک موضوع نسبتا ساده در برخورد با شاگردان پرستش و منتقدان متخاصم دید. در اوایل زندگی حرفه‌ای او، عموم معنایی کاملا متفاوت داشت: او در واقع بخشی از دنیای مشترک آموزش متقابل بود و از آن تبادل پیچیده‌ی ایده‌ها سود برده بود.

منبع : سایت aoapedia

 

۱ ۰ ۱ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۱)

maghale khubi bud


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

استودیو طراحی فنی مهندسی جلالی

طراحی
مشاوره
نظارت
اجرا